هرچی دلت بخواد
سلام.مهران هستم 15ساله ازاصفهان.تشکر که از وبلاگ من دیدن کردید

منوی اصلی


لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هرچی دلت بخواد و آدرس mehranpicture.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آرشیو مطالب
6 مرداد 1394 1 مرداد 1394 6 مرداد 1393 2 مرداد 1393 6 تير 1393 5 تير 1393 7 خرداد 1393 3 خرداد 1393 2 خرداد 1393 1 خرداد 1393 0 خرداد 1393 2 دی 1392 1 دی 1392 6 مهر 1392 1 تير 1392 6 خرداد 1392 1 خرداد 1392 7 ارديبهشت 1392 6 ارديبهشت 1392 5 ارديبهشت 1392 2 ارديبهشت 1392 4 فروردين 1392 1 فروردين 1392 0 فروردين 1392
نویسندگان
لینک های روزانه
دیگر موارد
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 132
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 159
بازدید ماه : 133
بازدید کل : 34708
تعداد مطالب : 183
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


امکانات جانبی
ن : مهران ت : یک شنبه 4 خرداد 1393 ز : 15:58 | +

 


.:: ::.
ن : مهران ت : یک شنبه 4 خرداد 1393 ز : 15:57 | +

 


.:: ::.
ن : مهران ت : یک شنبه 4 خرداد 1393 ز : 15:56 | +

 


.:: ::.
ن : مهران ت : سه شنبه 24 دی 1392 ز : 21:45 | +


.:: ::.
ن : مهران ت : سه شنبه 24 دی 1392 ز : 21:20 | +


.:: ::.
ن : مهران ت : دو شنبه 23 دی 1392 ز : 21:31 | +

 


 تو صف نون بودم ديدم? تا پسر هفت هشت ساله سر نوبت با هم بحث ميکردن ..

اولى : برو بابا !

دومى : به من نگو بابا به من بگو عمو ، به من که ميگى بابا من نسبت به تو احساس مسئوليت پيدا ميکنم!!

اصن يـه وضيه

===============

ه?چ وقت حسرت سه چ?ز رو نخور

ت?پ،ق?افه،معرفت ماکه دار?م به کجا رس?د?م ؟ ها به

کجا رس?دم ؟

===============  

مامانم خطاب به مرغ مينامون:

سلام عزيزم، سلام پسرم صبحت بخير! خوب لالا کردي؟

بزار برات دون بيارم عشقم بخوري چاق بشي

چله بشي… آي مامان قربونت بره.. اي جانم اي جانم!

مامانم خطاب به من:

هوي شتر نميخواي اون تن لشت رو از جات بلند کني؟

انقدر آدم لــــــــــــــَش!!

 ===============

“ب?رون عجب باد? م?اد ، هوا خ?ل? خنک شده ”!

.

.

مقدمه چ?ن? پدرها برا? خاموش کردن کولر !!!

===============  

به سلامتيه دختري که دوست پسرشو با يکي ديگه ديد ,نرفت داد و بيداد راه بندازه آبروي پسره بره قشنگ رفت سوار ماشينش شد و جُفتشون رو زير کرد ... خيلي هم شيکو مجلسي . . .!خخخ

 ===============

کـ? گفـته د?ـفرانسـل و انتـگرال ه?ـچ جـا?زنـدگ? بـه درد نمي خوره ؟! هان ؟؟؟

بنـده خـودم بـه شـخـصه د?ـروز تمـام ش?ـشـه هايخـونـمونو ، با جـزوه هاي هميـنا پـاک کـردم !!!! بعلــههههه

===============  

بعضيا يه ژني دارن که باعث ميشه دري که باز ميکنن نبندن ،

مثلا در اتاق ، کشو ، کمد ، شامپو ، خمير ريش ، خمير دندون ...

اينا رو اعصابن

===============  

امروز نمي دونم جواب کدوم کار خوبم رو گرفتم !

رفتم صدگرم نخودچي گرفتم، داشتم مي خوردم

که يهو ديدم يه پسته توشه !!!!!

باور کنيد اشک توي چشمام حلقه زده بود

===============  

امروز رفته بودم پشت بوم که آنتن تلويزيونون رو تنظيم کنم، با موبايلم شماره خونه رو گرفتم به

مامانم ميگم: الو، مامان خوبه؟ مامانم هم ميگه : مرسي همه خوبن شما خوبين؟ خانواده خوبن؟

ببخشيد بجا نياوردم. :|

الان هم دارم دنبال خانواده واقعيم ميگردم خخخخ

===============  

آدم بايد يکي رو داشته باشه !

ساعت دو نصفه شب بهش اس ام اس بزنه ،

بگه دلم گرفته … اونم بگه خفه شو

===============  

بدانيد و آگاه باشيد . . .

اين روزها اس ام اس هايي براي شما فرستاده ميشوند با اين مضمون:

“داداش من يه جا گير کردم احتياج به شارژ دارم يکي واسم ميخري؟”

بعد که شما اين لطف رو بهش ميکنيد

اس ا

.:: ::.
ن : مهران ت : دو شنبه 23 دی 1392 ز : 21:31 | +

 


 تو صف نون بودم ديدم? تا پسر هفت هشت ساله سر نوبت با هم بحث ميکردن ..

اولى : برو بابا !

دومى : به من نگو بابا به من بگو عمو ، به من که ميگى بابا من نسبت به تو احساس مسئوليت پيدا ميکنم!!

اصن يـه وضيه

===============

ه?چ وقت حسرت سه چ?ز رو نخور

ت?پ،ق?افه،معرفت ماکه دار?م به کجا رس?د?م ؟ ها به

کجا رس?دم ؟

===============  

مامانم خطاب به مرغ مينامون:

سلام عزيزم، سلام پسرم صبحت بخير! خوب لالا کردي؟

بزار برات دون بيارم عشقم بخوري چاق بشي

چله بشي… آي مامان قربونت بره.. اي جانم اي جانم!

مامانم خطاب به من:

هوي شتر نميخواي اون تن لشت رو از جات بلند کني؟

انقدر آدم لــــــــــــــَش!!

 ===============

“ب?رون عجب باد? م?اد ، هوا خ?ل? خنک شده ”!

.

.

مقدمه چ?ن? پدرها برا? خاموش کردن کولر !!!

===============  

به سلامتيه دختري که دوست پسرشو با يکي ديگه ديد ,نرفت داد و بيداد راه بندازه آبروي پسره بره قشنگ رفت سوار ماشينش شد و جُفتشون رو زير کرد ... خيلي هم شيکو مجلسي . . .!خخخ

 ===============

کـ? گفـته د?ـفرانسـل و انتـگرال ه?ـچ جـا?زنـدگ? بـه درد نمي خوره ؟! هان ؟؟؟

بنـده خـودم بـه شـخـصه د?ـروز تمـام ش?ـشـه هايخـونـمونو ، با جـزوه هاي هميـنا پـاک کـردم !!!! بعلــههههه

===============  

بعضيا يه ژني دارن که باعث ميشه دري که باز ميکنن نبندن ،

مثلا در اتاق ، کشو ، کمد ، شامپو ، خمير ريش ، خمير دندون ...

اينا رو اعصابن

===============  

امروز نمي دونم جواب کدوم کار خوبم رو گرفتم !

رفتم صدگرم نخودچي گرفتم، داشتم مي خوردم

که يهو ديدم يه پسته توشه !!!!!

باور کنيد اشک توي چشمام حلقه زده بود

===============  

امروز رفته بودم پشت بوم که آنتن تلويزيونون رو تنظيم کنم، با موبايلم شماره خونه رو گرفتم به

مامانم ميگم: الو، مامان خوبه؟ مامانم هم ميگه : مرسي همه خوبن شما خوبين؟ خانواده خوبن؟

ببخشيد بجا نياوردم. :|

الان هم دارم دنبال خانواده واقعيم ميگردم خخخخ

===============  

آدم بايد يکي رو داشته باشه !

ساعت دو نصفه شب بهش اس ام اس بزنه ،

بگه دلم گرفته … اونم بگه خفه شو

===============  

بدانيد و آگاه باشيد . . .

اين روزها اس ام اس هايي براي شما فرستاده ميشوند با اين مضمون:

“داداش من يه جا گير کردم احتياج به شارژ دارم يکي واسم ميخري؟”

بعد که شما اين لطف رو بهش ميکنيد

اس ا

.:: ::.
ن : مهران ت : دو شنبه 23 دی 1392 ز : 21:30 | +

 پرستار مردي با يونيفرم ارتشي و با ظاهري خسته و مضطرب را بالاي سر بيماري آورد و به پيرمردي که روي تخت دراز کشيده بود گفت : آقا پسر شما اينجاست ! پرستار مجبور شد چند بار حرفش را تکرار کند تا بيمار چشمانش را باز کند. پيرمرد به سختي چشمانش را باز کرد و در حاليکه به خاطر حمله قلبي درد ميکشيد جوان يونيفرم پوشي که کنار چادر اکسيژن ايستاده بود را ديد و دستش را بسوي او دراز کرد و سرباز دست زمخت او را که در اثر سکته لمس شده بود در دست گرفت و گرمي محبت را در آن حس کرد …

پرستار يک صندلي برايش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشيند و تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حاليکه نور ملايمي به آنها ميتابيد دست پيرمرد را گرفته بود و جملاتي از عشق و استقامت برايش ميگفت. پس از مدتي پرستار به او پيشنهاد کرد که کمي استراحت کند ولي او نپذيرفت.

آن سرباز هيچ توجهي به رفت و آمد پرستار ، صداهاي شبانه بيمارستان ، آه و ناله بيماران ديگر و صداي مخزن اکسيژن رساني نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت ميکرد و پيرمرد در حال مرگ بدون آنکه چيزي بگويد تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود ؛ در آخر پيرمرد مرد و سرباز دست بيجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگويد.

وقتي پرستار آمد و ديد پيرمرد مرده شروع کرد به سرباز تسليت و دلداري دادن ولي سرباز حرف او را قطع کرد و پرسيد : اين مرد که بود ؟

پرستار با حيرت جواب داد : پدرتون ؟

سرباز گفت : نه اون پدر من نيست ، من تا به حال او را نديده بودم !!!

پرستار گفت : پس چرا وقتي من شما را پيش او بردم چيزي نگفتيد ؟

سرباز گفت : ميدونم اشتباه شده بود ولي اون مرد به پسرش نياز داشت و پسرش اينجا نبود و وقتي ديدم او آنقدر مريض است که نميتواند تشخيص دهد من پسرش نيستم و چقدر به وجود من نياز دارد تصميم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اينجا تا آقاي ويليام گري را پيدا کنم. پسر ايشان کشته شده و من مامور شدم تا اين خبر را به ايشان بدهم. راستي اسم اين پيرمرد چه بود ؟

پرستار در حاليکه اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت : ويليام گري !!!



.:: ::.
ن : مهران ت : دو شنبه 23 دی 1392 ز : 21:28 | +

 


.:: ::.
ن : مهران ت : دو شنبه 23 دی 1392 ز : 21:24 | +

 

 

يارو اومده خونه رو ببينه واسه خريد. تا طبقه سوم با پله اومده ميگه پس اينجا کلا آسانسور نداره!!

پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولي از طبقه چهارم شروع ميشه !

.

.

.

ساعت ?:?? صبح توي بارون شديد پاشدم رفتم دانشگاه. نگهبان ميگه کارت دانشجويي؟! ميگم ندارم!!

ميگه دانشجوي اينجايي؟؟ ميگم پـَـــ نــه پـَـــ بيکارم ?:?? صبح تو اين سيل اومدم فقط گل روي ماهتو ببينم و برم

.

.

بهش ميگم نونوائي قيامت بود . ميگه : يعني شلوغ بود ؟

ميگم : په نه پت گناهکارا رو مينداختن تو تنور ! به نيکوکارا هم نونِ مجاني ميدادن ! :|

.

.

.

ماشينو بردم کارواش يارو ميگه ميخواي بشوري ؟

پَ نَ پَ آوردم فقط اتو کنم !

.

.

.


رفتم بالاي برج ميخواستم خودمو بندازم پايين، يارو ميگه ميخواي خودکشي کني؟

گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببينم سرعت صفر تا صدم از اين بالا تا پايين چقدر ميشه، بجاي پروژه بدم دانشگاه

.

.

.

تلويزيون داشت يه مسابقه بسکتبال بين يه تيم از ايران و يه تيم از بلژيک نشون ميداد .

گزارشگر بعد از سکوت طولاني : کرم‌ الله قاسم‌آبادي اصل از ايران !

من تو دلم : پ ن پ از قاسم‌آباد بلژيک ! :))

.



.:: ::.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به هرچی دلت بخواد مي باشد.